بیراهه

بیراهه

بیراهه

بیراهه

سخنان پند آموز کوروش کبیر

او که شادمانی را از مردم بگیرد


بی شک از گماشتگان شیطان است

او که تنها به سخن گفتن شادمان شود

غمگین ترین شماست

هر حکومتی که شادمانی را از مردمان

بگیرد شکست خواهد خورد و برانداخته خواهد شد

هرناله ای که از دست بیدادگری برآید

هزار خانه را به خاکستر خواهد نشاند

دروغ گویان تنها بر گورستان مردگان و خاکسترزار خاموشان حکومت خواهند کرد

زنان هستی بخش جهانند و هستی بخش جهان عشق را آفرید

و از عشق.سرشت آدمی را آفرید

و از آدمی سرشت آزادی را

او که شادمانی مردم را نمی خواهد از ما نیست

او برده ی بی مزد اهریمن است

شهریاری که نداند شب مردمانش

چگونه به صبح می رسد

گورکن گمنامی است

که دل به دفن دانایی بسته است.

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی


چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو

ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی


زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت

صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی


سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل

شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی


در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست

ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی


اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست

ره روی باید جهان سوزی نه خامی بی‌غمی


آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست

عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی


خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم

کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی


گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق

کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی